من انقلابیم

گزارش لحظه به لحظه از یک روز شیرین...

دوشنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۵، ۰۱:۵۵ ق.ظ

ریشه مطلب: هفته سوم برنامه - دل نامه

متن زیر گزارشی ست لحظه به لحظه از مراسم سخنرانی امام خامنه ای

در حرم مطهر امام رضا(ع) به همراه حواشی و اتفاقات آن

در طی حضور بنده حقیر در مراسم

نماز ظهر و عصر رو که خوندم، آماده رفتن به حرم شدم. حدود ساعت 13:45 رسیدم. سخنرانی آقا در رواق امام خمینی می خواست برگزار بشه. خیلی دوست داشتم بالاخره بعد از چند سال، برم تو رواق و از نزدیک آقا رو ببینم. دیدم صحن جامع رضوی رو هم فرش کردن و عده زیادی نشستن. جلوتر که رفتم دیدم مقابل درب ورودی رواق حفاظ کشیدن و راه ورودی رو بستن. گفتم حتما دیگه ظرفیت تکمیل شده و برای من جا نیست؛ گفتم انگار این دفعه هم نمیتونم برم داخل رواق...

جلوتر رفتم و با حالت ناامیدانه ای به حفاظها و خادمهایی که اونجا ایستاده بودن نگاه میکردم. یک دفعه یک جمله امیدوارکننده ای به گوشم خورد. یکی از همون خادمها به یک نفر دیگه که مثل من دنبال راه میگشت، گفت: «ورودی از صحن کوثر...» خوشحال شدم؛ رفتم به سمت صحن کوثر که به یک خادم رسیدم. پرسیدم «از کجا میشه رفت داخل رواق؟» نشون داد و گفت: «جلوتر» جلوتر که رفتم، راه رو دیدم. خواستم برم، که گفتن باید کفش و موبایلت رو تحویل قسمت امانات بدی، بعد میشه بری داخل.

رفتم همین کارو بکنم که با صحنه جالبی روبرو شدم، تعداد زیادی (شاید حدود 100 تا) غرفه امانت درست کرده بودن که فقط برای همین کسانی بود که میخواستن از رواق امام خمینی شاهد سخنرانی حضرت آقا باشن. کفش و موبایلم رو گذاشتم تو یک پلاستیک و تحویل دادم و رسیدش رو گرفتم.

رفتم که برم داخل رواق، گفتن «صف داره، برو آخر صف»... حالا هرچی میرفتم جلو که به آخر صف برسم، صف همچنان ادامه داشت، تازه فهمیدم آخر صف، در واقع به موازات اول صفه... یعنی تقریبا از مقابل راه ورودی به رواق، آخر صف شروع میشد و نصف صحن بزرگ کناری (صحن هدایت) رو دور میزد تا میرسید به راه ورودی...

اولش جاخوردم و یک کم ناراحت شدم که باید چقدر تو صف واستم، اما بعد حالم عوض شد، این قشنگ ترین صفی بود که تو عمرم دیده بودم... صفی که کوچکترین منفعت مادی برای کسانی که تو صف ایستاده بودن، نداشت، همه فقط و فقط به عشق دیدن رهبرشون اومده بودن... به عشق اینکه از فاصله نزدیکتری امامشون رو ببینن؛ بیشتر حسش کنن...

چیز دیگه ای هم که حال خوبی بِهِم میداد، دیدن حضور بیشمار جوونها بود...

یک خادم اونجا بود و تو بلندگو اسامی اشیائی رو میگفت که آوردنشون به داخل رواق ممنوع بود. «کلید» هم جزوشون بود، چه ضد حالی... باید از صف خارج میشدم و یک راه طولانی رو میرفتم جایی که کفش و موبایلم رو تحویل داده بودم، کلید رو هم بدم. حواسم نبود که جام رو به یکی بسپرم. رفتم کلید رو دادم و برگشتم، دیدم چیزی حدود 100 نفر افتادن جلوم...

بعضی از زائرینی که رد میشدن، با تعجب میپرسیدن: «این صف چیه؟!» میگفتیم برای دیدن آقاست. در این بین یک صحنه ای ناراحتم کرد، یکی از زائرها وقتی پرسید: « صف چیه؟» ، و شنید که برای دیدن آقاست، با تعجب گفت: «کدوم آقا؟!...» ناخودآگاه یاد مظلومیت آقا، امام خامنه ای افتادم...

در این بین چند نفر هم اومدن جازدن!! حالا جدا از اینکه حق بقیه رو رعایت نکردن، اما این شور و اشتیاق برام جالب و قشنگ بود...

دعا میکردم تو رواق جاباشه. بالاخره به راه ورودی رسیدم. قبل از ورود به رواق، بازرسی بدنی میکردن، اون هم از نوع خیلی دقیق و کاملش.

رفتم داخل، دیدم رواق تقریبا پُرشده. دنبال یک جای خوب میگشتم تا حتی الامکان دید بهتری از جای قرارگرفتن آقا داشته باشم. بالاخره یک جا رو پیدا کردم. کنار یک سکو بود. اما جا برای نشستن نبود. حدود ساعت 2:45 بود. من و صدها نفر دیگه، ایستاده نظاره گر مراسم بودیم. بی صبرانه لحظه شماری میکردیم برای زمان سخنرانی. اما هرچی میگذشت، از سخنرانی خبری نبود و برنامه های جانبی برای پُرکردن وقت مردم اجرا میکردن. مجری مراسم هم آقای نظام اسلامی بود. اول تلاوت قرآن بود؛ بعد قرائت زیارت؛ بعد تواشیح.

همینطور گذشت و گذشت تا لحظه موعود رسید...

ساعت 16:20 امام خامنه ای وارد شدن. جو وصف ناپذیری به وجود اومد، مردم از خود بی خود شده بودن، از اعماق وجودشون تکبیر میگفتن و شعار میدادن: الله اکبر... صل علی محمد، روح خمینی آمد... این همه لشکر آمده، به عشق رهبر آمده... ای رهبر آزاده، آماده ایم، آماده... خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست...

سخنرانی شروع شد و بخاطر ازدحام فوق العاده جمعیت، تا 10 دقیقه اول سخنرانی، همهمه زیادی بود و به خوبی نمیتونستیم صدای آقا رو بشنویم. تا اینکه همهمه فروکش کرد و سکوت زیبا و باشکوهی بر فضا حاکم شد. همه چشمها به یک نقطه دوخته شده بود...

شاهد سخنرانی باشکوهی بودیم، امام خامنه ای انقلابی صحبت میکردن، صریح و صادقانه...

از رابطه و مذاکره با آمریکا میگفتن؛ از برنامه های دشمن و از خود دشمن.

شاید زیباترین فراز از صحبتهاشون، این بود: « البته دشمنهای دیگری هم هستند که ما اینها را در درجه‌ی اول و در ردیف اول به حساب نمی‌‌آوریم: دشمن صهیونیستی هم هست، منتها رژیم صهیونیستی در قواره و اندازه‌ای نیست که در صف دشمنان ملت ایران به چشم بیاید. گاهی سردمداران رژیم صهیونیستی، ما را تهدید هم میکنند؛ تهدید به حمله‌ی نظامی میکنند؛ اما به‌نظرم خودشان هم میدانند، و اگر نمیدانند، بدانند که اگر غلطی از آنها سر بزند، جمهوری اسلامی «تل‌آویو» و «حیفا» را با خاک یکسان خواهد کرد. » اینجا بود که همه خودجوش و ناخودآگاه از شدتِ باشکوه و غیرتمندانه بودن این حرف، لب به تکبیری کم نظیر گشودن...

سپس به تشریح و تحلیل اتفاقات سال 91 پرداختن و از انتخاباتِ در پیش رو گفتن.

در طول سخنرانی من و صدها هزار نفر دیگه ای که در جای جای حرم شاهد سخنرانی امام خامنه ای بودن، داشتیم زیباترین و خاطره انگیزترین لحظات عمرمون رو سپری میکردیم...

سخنرانی با تمام لحظات به یادماندنیش تموم شد و بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء، راهی منزل شدم و اینطوری این روزِ متفاوت به پایان رسید...

مردم ایرانم با این اولین حماسه سیاسی ای که در اولین روز سال رقم زدند،

دوباره ثابت کردند که : هرگز در تاریخ نخواهند نوشت «خامنه ای تنها ماند»...

یادداشت ها (۵)

اعراب به ما آموختند که آنچه را که می‌خوریم «غذا» بنامیم و حال آنکه در زبان عربی غذا به «پس آب شتر» گفته می‌شود. اعراب به ما آموختند که برای شمارش جمعیّتمان کلمه‌ی «نفر» را استفاده کنیم و حال آنکه در زبان عربی حیوان را با این کلمه می‌شمارند و انسان را با کلمه‌ی «تن» می‌شمارند؟ شما پنج تن آل عبا و هفتادو دو تن صحرای کربلا را به خوبی می‌شناسید. اعراب به ما آموختند که «صدای سگ» را «پارس» بگوییم و حال آنکه این کلمه نام کشور عزیزمان می‌باشد؟ اعراب به ما آموختند که «شاهنامه آخرش خوش است» و حال آنکه فردوسی در انتهای شاهنامه از شکست ایرانیان سخن می‌گوید. آیا بیشتر از این می‌شود به یک ملّت اهانت کرد و همین ملّت هنوز نمی‌فهمد که به کسانی احترام می‌گذارد که به او نهایت حقارت را روا داشته‌اند و هنوز با استفاده‌ی همین کلمات به ریشش می‌خندد. حداقل بیایید با یک انقلاب فرهنگی این کلمات و این افکار را کنار بگذاریم. به جای «غذا» بگوییم «خوراک»، به جای «نفر» بگوییم «تعداد»، به جای «پارس سگ» بگوییم «واق زدن سگ»، به جای «شاهنامه آخرش خوش است» بگوییم «جوجه را آخر پائیز می‌شمارند» و …

http://sandiskhor.blog.ir/


جواب:
*** توجه: متن بالا قسمتی از یک مطلب در مقابله با این نگاه های سطحی و مغرضانه نسبت به اعراب است...
برای مطالعه متن کامل مطلب و آگاهی از مقصود اصلی، به sandiskhor.blog.ir بروید. ***

مطلب خوبی بود.

جامعه انقلابی به این اقدامات روشنگرانه نظیر این مطلب شما نیاز دارد.

این نگاه های سطحی در اذهان مردم انقلابی و مسلمان ایران نباید جایی داشته باشد...

موفق باشید؛ یاعلی


سلام-
آقای خوبم..
امام عزیزم...
چقدر شبیه روح الله بودی دیروز آنگاه که دشمنان را چنان کوچک کردی که عاشقانت عظمت دین حق را با تمام وجود حس کردند...
چه صلابت دشمن شکنی داری...
با هر کلامت، اشک شوق را بر دیدگان امتت می نشاندی...
و دیروز عجیب بو خمینی میداد خامنه ای...
جواب:
چه زیبا گفتید، عظمت و صلابت دین...
  • سید مجید - انقلاب سوم
  • خوشا به سعادتتون زیارت دو آقا!
    امام رضا روحی فداه و نایت امام زمان حضرت امام خامنه ای.

    سال نوی حماسی هم بر شما مبارک
    جواب:

    ممنون. آره واقعا توفیق بزرگی بود که نصیبم شد...

    اون روز مرکز ثقل جهان اسلام در مشهدالرضا و حرم امام رضا(ع) بود...


    سال نو بر شما هم مبارک باشه ان شاءالله. ان شاءالله سالی متفاوت و سرشار از موفقیت داشته باشید...

    سلام

    سخنرانی های آقا امسال هم بی نظیر بود
    یادمه سال گذشته هم جو بسیار زیبایی تو رواق بود

    منم اون جلو بودم توی اون موج های ... وای مردم چه هجومی آورده بودند

    گزارش شما هم بسیار عالیه بود ...
    روز به روز دارید پیشرفت می کنید ...
     
    اگه تو برنامه با میقاتیان هم حضور داشته باشید بسیار خوبه
    www.sedayemighat.com

    برای اینکه با نحوه ورود به این برنامه آشنا بشید با میقاتیان 2 رو دانلود کنید


    یا علی
    التماس دعا
    جواب:
    سلام

    بله مثل همیشه انقلابی...

    ممنون، لطف دارید...

    ان شاءالله به سایت سر می زنم.
    ممنون که معرفی کردید و خبر دادید.

    علی یارتان
    التماس دعا (جدا)

    نظرات  (۰)

    هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی